امیتیسامیتیس، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

ضربان قلب مامان وبابايي

كاركيدز

تربچه ماماني عاشق اين ماشيناس هر وقت مريم بازار بايد سوار شه البته به تعمييراتشم علاقه داره همش داره براندازش ميكنه الهي مامان فدات شه مهندس من     ...
17 خرداد 1393

فودلند

يه شب خوب با خانواده خاله بيتا وخاله سپيد شام رفتيم فودلند و شما هم از اينكه همگي در كنار هم بوديم كلي خوشحالي اين عكساي قشنگ رو هم مهرسا حون ازت گرفته       ...
17 خرداد 1393

خستگي تنبلي ولي بازم شيطوني

يه روز من و شما و خاله سحر رفتيم با هم فرش ببينيم، قلقلي مامان خيلي خسته بود اين تاب اونجا ديدي و ديگه ول نكردي مي خواستي همون جا لالا كني، الهي قربونت برم   ...
17 خرداد 1393

روزاي سرد زمستون

  امروز چهلمين روز كه مامان بزرگ ما رو تنها گذاشته و ما امروز همگي با هم اومديم پيشش و تو هم تا جايي كه مي تونسي شيطنت كردي                 ...
16 خرداد 1393

بازم شيطوني

يه روز ديدم ازت خبري نيست اومدي ديدم بوتاي ماماني رو پات كردي وروجك من   ​     http://www.postsmile.net/img/27/2763.gif     ...
16 خرداد 1393

چادر نماز گل گلی

این چادر نماز خوشکل و که باهاش مثل فرشته ها می شی عزیز جون زحمت کشیده واست دوخته از شمال فرستادن تا شما باهاش الله کنی منم این عکسارو وقتی داشتی الله می کردی گرفتم واسه عزیز جون فرستادم                           ...
9 بهمن 1392

ترانه خنده هات

نفس مامانی من عاشق خنده هاتم وقتی می خندی انگار که خدا همه خوبیهارو یک جا بهم داده صدای خنده هات قشنگترین ترانه زندگیم     ...
9 بهمن 1392